کد مطلب:164578 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

در وفات حضرت پیغمبر آخرالزمان است
و در آن چند امراست:

امر اول: روایت كرده اند كه:

چون جناب ختمی مآب از حجة الوداع مراجعت فرمود و آثار بیماری بر خود مشاهده نمود، دست امیرالمؤمنین را گرفت و متوجه به بقیع گردید و اكثر صحابه از پی او بیرون آمدند. و فرمود كه: حق تعالی مرا امر كرده است كه استغفار كنم برای مردگان بقیع. و چون به بقیع رسید، گفت: السلام علیكم یا اهل القبور. گوارا باد شما را آن حالت كه صبح كرده اید در آن و نجات یافته اید از فتنه هائی كه مردم را در پیش است. به درستی كه رو كرده است به سوی مردم فتنه های بسیار مانند پاره های شب تار، پس مدتی طلب آمرزش برای اهل بقیع كرد [1] .

امر دوم: در وعظ آخر پیغمبر.

ابوسعید خدری روایت كرده است كه:


آخر خطبه [ای] كه رسول خدا برای ما خواند خطبه [ای] بود كه در مرض آخر خواند، و از خانه بیرون آمد تكیه كرده بر حضرت امیرالمؤمنین و بر میمونه ی آزاد كرده ی خود، پس بر منبر نشست. و گفت: ایها الناس! به درستی كه می گذارم در میان شما دو چیز بزرگ و ساكت شد، پس مردی برخواست و گفت: یا رسول الله! دو چیز كه گفتی كدام است؟ پس حضرت در غضب شد تا رنگ مباركش سرخ شد و گفت كه: من نگفتم آن را مگر ان كه می خواستم كه تفسیر آن را بكنم و لیكن از ضعف بیماری نفسم تنگ شد؛ پس فرمود كه: یكی از آنها قرآن است كه ریسمانی است آویخته از آسمان به زمین، یك طرفش به دست خدا است و یك طرفش به دست شما، و دیگری اهل بیت منند. پس فرمود كه: دوست نمی دارد اهل بیت مرا بنده [ای]، مگر این كه حق تعالی به او عطا می كند نوری در روز قیامت تا این كه در حوض كوثر، بر من وارد شود. و دشمن نمی دارد بنده [ای] ایشان را مگر این كه حق تعالی رحمت خود را از او محجوب [2] می گرداند در روز قیامت. راوی گوید كه: من این حدیث را در خدمت حضرت امام محمدباقر - علیه السلام - عرض كردم. حضرت تصدیق فرمود [3] .

امر سوم: مروی است كه:

پیغمبر خدا بی هوش شد و علی بر بالین او نشسته بود؛ در این حال حسن مجتبی و حسین سیدالشهداء از در، در آمدند و چون نظر ایشان بر جمال بی مثال آن برگزیده ذوالجلال افتاد و آن حضرت را بدان حال مشاهده كردند فریاد واجداه، وامحمداه برآوردند. فغان كنان خود را بر سینه ی آن حضرت افكندند. حضرت امیر خواست كه ایشان را دور كند، در این حالت حضرت


رسالت به هوش باز آمد و گفت: یا علی! بگذار كه من این دو گل بوستان خود را ببویم، و ایشان گل رخسار مرا ببویند، و من ایشان را وداع كنم، و ایشان مرا وداع كنند، به درستی كه بعد از من مظلوم می شوند و به زهر ستم و تیغ ظلم كشته خواهند شد، پس سه مرتبه فرمود كه لعنت بر كسی باد كه بر ایشان ستم كند، پس فاطمه را به امیرمؤمنان به امانت سپرد و هزار باب از علم به امیرالمؤمنین تعلیم فرمود كه از هر بابی هزار باب مفتوح می شد، و به علی وصیت نمود كه بعد از تغسیل و تكفین مرا بنشان و از من سؤال كن از هر چه خواهی كه،من خبر می دهم تو را. پس آن جناب چنین كرد و سؤال كرد و جواب شنید. و او كسی بود كه بعد از مردن در دنیا زنده شد و سؤال و جواب میان او و امیرالمؤمنین واقع شد [4] .


[1] اعلام الوري:140.

[2] محجوب گردانيدن: دور گردانيدن، پوشيده ساختن.

[3] الامالي المفيد:135 و 136.

[4] بنگريد به: بحار الانوار 510:22 و 511.